کشت کاران فعال مغان

ارائه ی خدمات مهندسی و مشاوره ای در زمینه های کشاورزی ، دامپروری ، شیلات ، دامپزشکی

کشت کاران فعال مغان

ارائه ی خدمات مهندسی و مشاوره ای در زمینه های کشاورزی ، دامپروری ، شیلات ، دامپزشکی

درباره شهر پارسا آباد

 

           درباره شهر پارسا آباد

مغان در شمال شرقی ترین نقطه آذربایجان قرار گرفته است ومساحت آن حدود حدود 9/5226 کیلومتر مربع می باشد که حدود 1/29 درصد استان اردبیل > 7/4 درصد کل مساحت آذربایجان ویک سیصدو پانزدهم از خاک ایران را شامل می شود این منطقه از طرف شمال وشرق به جمهوری آذربایجان از جنوب به شهرستان مشکین شهر واز غرب به ارسباران محدود می گردد . مغان در مقایسه با کشورهای کوچک جهان حدود 2751 بابر موناکو و244 برابر نائورو -85 برابر سان مارینو -32 برابر لیختن اشتاین -5/16 برابر مالت -8 برابر بحرین – 5 برابر گرنادا – 3 برابر کشور کومورو2 برابر لوکزامبورگ مساحت دارد . مغان تا سال 1355 یکی از توابع مشکین شهر محسوب می شد ودر این سال از شهرستان مشکین شهر جدا گردید وبعنوان یک شهریستان مستقل در چارچوب تقسیمات کشوری به شمار آمد وشهر گرمی به مرکزیت آن تعیین شد وشهرستان مغان دارای سه بخش مغان غربی ( به مرکزیت پارس آباد ) مغان شرقی ( به مرکزیت بیله سوار) و گرمی ( به مرکزیت گرمی ) گردید در شهریور 1370 نیز بدنبال تصویب مجلس شورای اسلامی بخشهای مغان غربی ومغان شرقی با تغییر نام به پارس آباد وبیله سوار بصورت دو شهرستان مستقل در آمده ومغان عملا به سه شهرستان مستقل ( گرمی بیله سوار وپارس آباد ) تقسیم شد . دشت مغان در قسمت شمالی این منطقه به دشت همیشه بهار ایران معروف است این دشت یکی از قطبهای مهم کشاورزی ودامپروری ایران است . سراسر دشت مغان به علت حاصلخیزی خاک – دمای مساعد وموقعیت خاص منطقه ای زیر کشت اقسام غلات حبوبات وعلوفه قرار می گیرد بی مناسبت نیست که مغان را انبار غله آذربایجان می گویند . پارس آباد شمالی ترین نقطه دشت وشهرمرکزی آن بوسیله یک جاده آسفالته به اردبیل (228 کیلومتر ) اصلاندوز (50کیلومتر ) خدافرین (120کیلومتر ) مشکین شهر (200 کیلومتر ) وتبریز (400 کیلومتر ) وصل می شود فاصله آن از راه اردبیل تا آستارا 310 کیلومتر واز همین راه تا تهران حدود 815 کیلومتر است . دشت مغان یکی از مهمترین مناطق زیست محیطی کشور است از لحاظ زمستان گذرانی گونه های نادر پرندگان کوچنده به شمار می آید. براساس مطالعات به عمل آمده توسط گروه پرنده شناسی سازمان حفاظت محیط زیست کشور در تالاب های دشت مغان انواع پرندگان کوچنده آبزی همچون پلیکان خاکستری اردک چشم طلائی – اردک تاجدار – مرکوس سفید – قوی گنگ - قوی فریادکش – قوی کوچک – غاز خاکستری وبالکان کوچک مشاهده شده است . تاکنون تصور می شد که زیستگاه پلیکان خاکستری در ایران منطقه میانکاله مازندران وکناره های خلیج فارس است از این پرنده در دریاچه سد میل ومغان اصلاندوز مشاهد شده است . تعدادپرندگان نادر کوچنده آبزی در منطقه مغان عبارتند از : 7 قطعه اردک چشم طلائی – 9 قطعه اردک تاجدار وکوچنده 400 قطعه غاز خاکستری 5 قطعه مرکوس سفید 1500 قطعه انواع قو و55 قطعه بالکان کوچک به گفته کارشناسان جمعیت بالکان کوچک در سطح جهان از 5000 قطعه تجاوز نمی کند ووجود 55 قطعه از این نوع پنده در دریاچه سد اصلاندوز پدیده ای مهم واستثنایی در کشور به شمار می رود . حدود 10 تا 8 هزار قطعه از پرندگان کوچنده زنگوله بار نیز در مغان مشاهد می شود علاوه بر این گونه هایی ازپرندگان کوچنده کنار آبزی از قبیل سلیم – آ بچلیک - گیلانشا – حواصیل خاکستری – اقرت – خروس کولی – لک لک – طاووسک – انواع مرغابی ها – سرسبز – خوتکا – سرحنایی – چنگر – نوک سرخ – کاکایی – اردک نوک پهن- آنقوت – طنجه – غاز وفلامینگو نیز از دیگر پرندگانی هستند که در دشت مغان زمستان خود را سپری می کنند . تنوع گونه های پرندگان کوچنده در تالاب های مغان این منطقه را بعنوان یکی از اصلی ترین زیستگاههای پرندگان کوچنده در سطح کشور مطرح می کند وجود گونه های بومی ومهاجرت پرندگان کوچنده به این منطقه باعث شده تا از دشت مغان به عنوان بهشت پرندگان کوچنده یادشود . پیشنیه تاریخی از زمانهای بسیار قدیم نیاکان آذربایجانیان در اراضی گسترده وسیعی می زیستند که از طرف جنوب به سواحل جنوبی دریاچه ارومیه از شمال به رشته کوههای قفقاز از شرق به دریای خزر واز غرب به مرزهای ارمنستان وگرجستان محدود بود. با توجه به شرایط طبیعی وجغرافیایی آذربایجان یکی از مناطق حاصلخیز وپربرکت ایران یکی از مهدهای قدیمی تمدن ومردم آن آفریننده فرهنگ پربار وذیقیمت مادی ومعنوی در روند تکامل تاریخ بوده که این خود هدیه گرانمایه ای به گنجینه تمدن وفرهنگ جهانی است در زمانهای بسایار قدیم در سرزمین آذربایجان دولتهای متعددی بوجود آمدند در سده های میانه این دولتها در تاریخ شرق میانه ودوره نقش مهمی ایفا کردند این دیار به واسطه قرار گرفتن بین راههای اروپا وآسیا توجه بسیاری از اشغالگران وجهانخوران را به خود جلب کرده است طی قرون متمادی آذربایجان از هر سو هدف یورشهای متعددی قرار گرفت وبه دفعات شهرها ودهات آن به ویراته تبدیل گردید مزارع وباغهایش خراب وهزاران نفر به هلاکت رسیدند اما مبارزات رهایی بخش مردم دلاور این سامان علیه اشغالگران متجاوز و بیگانه شجاعانه ادامه یافت. زمینهای حاصلخیز ونیز نعمت های مادی بدست آمده از دسترنج کار توانفرسای مردم این سامان همواره مورد استفاده اسثثمارگران بیگانه بوده اما مردم مبارز این دیار در برابر اسثثمارگران وفئودالها به نبردهای سخت وبی امان دست یاز یده اند وبه سبب ایمانی که به آزادی داشته اند هرگونه تزلزل به خود راه ندادند . زیستگاه آدمیان نخستین کاوشهایی که بوسیله باستان شناسان در اراضی آذربایجان به عمل آمده نشان می دهد که در این سرزمین از دوره پارینه سنگی نشانه ای از زندگی انسان بجا مانده است در دوران باستان گروههای انسانی در دشت پهنه ها وکناره های رودها پراکنده بودند وموطن وپناهگاه ثابت نداشتند دردوران دیرینه سنگی انسانها هنوز با تولید محصولات کشاورزی آشنایی نداشتند از این رو یا به شکار حیوانات دست می زدند ویا ماهیگیری می کردند ویا از ریشه گیاهان تغذیه می کردند وبا تغییر شرایط طبیعی در محیط زیست ورسیدن سرما انسانها به غارها پناه می بردند انسانهای نخستین ابزار کار اولیه خود را از سنگ می ساختند این ابزار در آغاز منحصر به زوبین های سنگی وبعد ها عبارت از چکش سنگی تبر ابزار تیز وغیره بوده انسانها از هر نوع ابزاری به منظور خاصی بهره ور می شدند . کشف آتش اهمیت بسزایی در زندگی انسان داشت چرا که سرچشمه روشنایی وگرما بود در آغاز انسانهای نخستین آتش را ازدهانه کوههای آتشفشان از گازهای شعله ور ویا از حاصل رعد وبرق شدید به دست می آوردند بعدها خود توانستند آتش درست کنند انسانهای اولیه نمی توانستند به ماهیت حوادث طبیعی پی ببرند به تقدس آتش روی آوردند وآن را ستایش کردند پرستش آتش از دوران باستان در فرهنگ وزندگی مردم آذربایجان تاثیر گذاشت بی جهت نیست که نشانه های تقدس آتش هنوز در بسیاری از افسانه ها وقصه های آذربایجانی بجا مانده است به عقیده برخی از پژوهشگران واژه آذربایجان با آتش پرستی مردم این سرزمین بی ارتباط نیست زمان درازی در تاریخ آذربایجان به(( دیار آتش)) معروف بوده است در روند تلاش انسانها موانست وپیوستگی ضرورت پیدا کرد واز این طریق گفتار خلق شد گفتار نشانه جدائی بزرگ انسان از حیوان بود . وجه تسمیه وجه تسمیه مغان به عقیده محققین بدان جهت است که سالی یکبار پیشوایان آئین زرتشت در آنجا گرد می آمدند به تعبیر جامعه امروزی در باب مسائل دینی سیمنارهای ترتیب می دادند وچون معمولا سمینارهای دینی در جوار مقدس ترین امکنه هر مذهب تشکیل می شود ترتیب اجتماعات مذهبی موبدان زرتشتی در این سامان می تواند دلیل آن باشد که این منطقه از نقاط بسیار مقدس دین باستان به شمار می آمد ابوریحان بیرونی که در قرن چهارم هجری قمری یعنی نزدیک تر ازما به زمان زرتشت زندگی می کرد در آثار ))الباقی عن القرون الخیاله)) زادگاه زرتشت را دشت مغان ذکر نموده است. در خرابات مغان نورخدا می بینم این عجب بین که چه نوری زکجا می بینم در بعضی از کتب تاریخی وسفرنامه ها از نام مغان یاد شده است واکثر آن را منطقه ای حاصلخیز وسر سبز که دارای احشام فراوانی است ذکر کرده اند از جمله در کتاب تاریخ آذربایجان می نویسند (( مغان یا موقان نام دشت باتلاقی است که از دامنه کوه سبلان تا کناره خاوری دریای خزر کشیده شده است ودر جنوب مصب رود ارس وشمال کوههای طالش قرار دارد)).این ایالت در دوره اسلامی گاهی جزو آذربایجان شمرده می شده ولی غالبا ناحیه ای جداگانه ومستقل را تشکیل می داد یاقوت حموی این ناحیه را جزو آذربایجان شمرده می نویسد: (( در آن دیه ها وچراگاههای بسیار است اکنون ترکمانان آن اراضی را برای چرا اشغال کرده واکثر اهل آن ناحیه را تشکیل می دهند کرسی موغان در قرن چهارم شهری بود به همان نام که اکنون تعیین محل آن دشوار است)) . از گفته او استنباط می شود که محتمل است آن شهر همان باجروان باشد که حمداله مستوفی آن را کرسی آن ناحیه شمرده است ودر زمان او خراب بوده است وی موضع آن را در چهارفرسخی شمال برزند که هنوز نام آن در نقشه دیده می شود معین کرده است . آثار تاریخی مغان دشت مغان یک معبر ودهلیز باز وسیع وتنها راه وصول به فلات آذربایجان در آخربن حد شمالی آذربایجان است که ارتفاعات اردبیل مشکین وارسباران مانند دیوراه ای در جلوی آن قرار گرفته گردنه های صعب العبور وپرپیچ وخم حیران دوجاقلار ارشق وخروسلو موانع ارزنده ای در برابر نفوذ و ورود هر مهاجمی به داخل فلات می باشد در دشت مغان هیچ اثری از شهرهایی که در کتب تاریخ مسطور است دیده نمی شود مانند باجروان –پیلسوار- همشهره –محمودآباد وغیره . ولی باید در نظرگرفت که تمام اتلال وتپه های بزرگ وکوچک موجود باقیمانده آبادی هایی است که دستخوش حوادث وناامنی ها شده وبا خاک یکسان گردیده وگاهی نیز مدفون شده اند بنابراین دشت مغان صفحه ای مکتوم از تاریخ ایران بوده وگره گشای وقایع مبهم ووسیله ارتباط بین وقایع معلوم خواهد بود . تپه نادری ( نادرشاه ) تپه عظیم نادر در جنوب غربی شهرک اصلاندوز در ملتقای رودخانه ارس و دره رود قرار دارد بلندی این تپه 30 متر و محیط اطراف آن حدود 1500 متر وطول آن 120 متر وعرض آن حدود 100 متر است ظاهرا این محل در سده های متمادی واحد مسکونی بزرگی را تشکیل میداده از هزاره اول پیش از میلادتا اواخر سده یازدهم هجری قمری مسکون بوده شاید قدمت آن تاهزاره سوم وچهارم قبل از میلاد نیز برسد از اشیای مکشوفه در آن می توان از سفال خشت پخته دوران پارتی سفالهای منقوش دوره اسلامی تعداد زیادی سنگ انسبیدین به حالت تیغه و سنگ خام را نام برد تپه نادری از منظر تاریخی قابل توجه است در این مکان بود که نادرشاه جهت خلع شاه طهماسب دوم صفوی انجمن بزرگی تشکیل داد وسران کشور وبزرگان را به دشت مغان فرا خواند که منجر به خلع طهاسب میرزا ورسیدن وی به تخت سلطنت شد قلعه اولتان در 500 متری روستای اولتان ، کنار رودخانه ارس قرار دارد و در زمین صافی به ابعاد 800*400 متر بنا گردیده است . دور تا دور این قلعه را دیوار بزرگ خشتی به قطر 92/5 متر احاطه کرده و آثار خندق بزرگی به عرض 30 متر که سه سمت آن را فرا گرفته ، دیده می شود . جبهه شمالی آن رود ارس ،و روستای اولتان در قسمت جنوبی این قلعه است وضع ظاهری ساختمان مانند قلاع نظامی است ، از روی برشی که قبلابوسیله بولدوزر در دیوار شرقی قلعه ایجاد شده توانسته اند قطر دیوار و اندازه خشت های بکار رفته (10*41*41 تا 10*44*44) سانتیمتر را مشخص کنند بانیان نخستین قلعه اشکانیان بوده اند به واسطه استحکام و موقعیت مناسبی که داشته تا قرن دوازدهم هجری از آن استفاده شده است . سفالهای متنوعی که بدست آمده موید این نظر است . سفالهای بی نظیر و متنوع دوره های مختلف اسلامی قلعه اولتان در خور توجه و شایان اهمیت است . درون محوطه قلعه نیز تپه هایی وجود داردکه واحد های کوچک ساختمانی بوده و ساختمانه های عمده و اصلی در ضلع شرقی قرار داشته ، که به علت تغییر مسیر رودخانه ارس قسمتی از آن شسته شده و از بین رفته و با وجود این قسمت اعظم آن هنوز در زیر خاک مدفون است . گورستانهای قدیمی در پهنه دشت مغان همه جا ، گورستانهای وسیع و اغلب منسوب به هزاره اول ق . م وجود دارد که بیشتر آن ها در معرض تجاوز و حفاری قاچاق قرار گرفته و می گیرد . در نزدیکی اصلاندوز گورستان های قوش اوتران ، قلی بیگلو ، اخجی ، گدانلو و کرار واقع ، که مربوط به هزاره اول پیش از میلاد است گورستانهای باستانی در دامنه کوهها و رودخانه ها که آفتابگیر و رو به مشرق و طلوع آفتاب است انتخاب شده زیرا آفتاب و آب در مذهب میترائیسم جنبه تقدس دارد ، گورستانهای مربوط به هزاره پیش از میلاد قلی بیگلو و قوش اوتران و سایر گورستانهای مکشوفه و گورستانهای عهد ساسانی ( اخجی ) بدون استثنا دارای چنین مشخصاتی هستند . طرز تدفین بواسطه آهکی بودن خاک که باعث از بین رفتن و پوسیدگی استخوان می شود ، به طور کلی معلوم نشد اما قلعه استخوانهای کوچک کاسه سر و قلم پا نشان می دهد که جهت مردگان شرقی ، غربی و سر و صورت روبروی آفتاب قرار داشته است . قیز قلعه سی ثبت تاریخی این قلعه سال 629 است . در کنار رودخانه برزند در 17 کیلومتری شمال گرمی دژ مستحکم و یزرگی جلب توجه می کند که به قیز قلعه سی مشهور می باشد و خود شهرستان بیله سوار به شمار می رود و یکی از قلاع متعددی است که بانام قلعه دختر در سرتاسر ایران شناخته شده است . مصالح این قلعه از قلوه سنگ و ملات ساروج است و در حال حاضر از آن ، در دیوار ناقص و دو برج باقی مانده است . سبک و نام بنا ، قدمت آن را به دوران اشکانی و ساسانی منسوب می شود . بارزترین فصل جغرافیایی انسانی مغان پدیده عشایر و کوچ منظم فصلی دسته های مختلف آنها در رابطه با محیط مسکونی و طبیعت منطقه است و این شیوه زندگی در بیشتر نقاط ایران نیز وجود دارد . اگر چه بدین شیوه زندگی در مغان در منابع و کتب مختلف اشاراتی رفته است ولی از هماهنگی آنها با طبیعت و جابجایی و نوع معیشت آنها طبق قوانین اقلیمی کمتر سخن به میان آمده است . آنچه درباره عشایر مغان گفتنی است این است که این قشر مردمانی پاک سرشت ، مهمان نواز ، صمیمی ، معصوم ، سختکوش و استوار هستند که با پوستی خشکیده و سوخته در دامنه کوهها و ضخره ها و پهنه دشتها به دنبال گوسفندان خود ، برای بقا ، با طبیعت خشن در ستیز و نبردند . انسانهای کوچ نشینی که پس از سپری شدن قرنها تبدیل به مردمانی خود کفا با فرهنگی اصیل و غنی شده اند و تا به امروز نیز توانسته اند با وجود همه مشکلات و کاستیها و بی توجهی ها ، همچون کوه استوار مانده و خود را حفظ نمایند اما این سوال پیش می آید که آیا عشایر منطقه باز هم می توانند به زندگی چوپانی و بدوی خود خود آن هم در عصری که جهان با سرعتی فوق العاده به پیش می رود و به تکامل علوم می انجامد ادامه دهند ؟ روشن است که دوام زندگی کوچ نشینان در دشت مغان و سیلان صرف علاقه به کوچ نشینی نیست بلکه آنان نگران آینده مبهم خود پس از اسکان هستند ، چه بسا فرزندان این نسل نیز رغبت چندانی برای ادامه زندگی کوچ نشینی و عشایری از خود نشان نمی دهند ، پس برای میل به اهداف و مقصود باید آنان را دریافت قلعه اولتان قلعه اولتان در کنار رود ارس واقع شده است و در همسایگی روستای کهن اولتان قرار گرفته است. این قلعه در مساحت 320 هزارمتر مربع بنا شده است. این قلعه با ترکیب بجا مانده از ان یک قلعه نظامی را تداعی می کند. این قلعه ابتدا توسط اشکانیان بوجود آمد و تا قرن 12 هجری مورد استفاده قرار گرفته است . با توجه به حدس و گمانهای کاملا علمی هنوز قسمت اعظم ساختمان های قلعه در زیر خاک مدفون است. امید آن میرود که با حفاریهای دقیقتر و علمی تر این قلعه روزی احیاء شود و بعنوان نماد و سمبل تاریخ کهن این دیار در معرض دید همگان قرار گیرد. بدیهی است کلید توسعه و رشد ملتها را گاه می توان در زیر خروارها خاک، که نمایی از پیشینه آنهاست،یافت. سه خواهران مغان جغرافیا خاستگاه رودها و چشمه‌هاست و رودها و چشمه‌ها مهدهای تمدّن‌اند و تاریخ چیزی جز ماجراهای عینی و ذهنی تمدن نیست. باری اقلیم (به معنای وجوه مادی و معنوی آن) به ماجراهای عینی و ذهنی تمدّن شکل می‌دهد. از همین نظرگاه است که وجوه افتراق و اشتراک سه خواهران مغان را می‌توان مشخّص کرد. مغان روزگاری به دشت باتلاغی بزرگی اتلاق می‌شد که از دامنه‌ی کوه سبلان تا کناره‌ی خاوری دریای خزر کشیده شده بود و در جنوب مصبّ رود ارس و شمال کوههای تالش قرار داشت و غالباً به صورت ناحیه‌ای مستقل و جداگانه (جدای از آذربایجان) اداره می‌شد.(1) ما به علت فقر منابع، شکل سیاسی و اجتماعی این اداره شدن را به درستی نمی‌دانیم. آنچه می‌توان گفت این است که اکنون مغان در بخش شمال شرقی و در انتهای دامنه‌ی سبلان مرکّب از سه شهرستان است. سه خواهران مغان، گرمی، بیله‌سوار و پارس‌آباد. قسمت عمده‌ی تاریخ هر کدام از این شهرها در بخش تاریک تاریخ(2) قرار دارد این بخش تاریک، مخصوصاً هنگامی چشمگیرتر می‌شود که پژوهش‌گر تلاش می‌کند، تا اماکن فعلی را با اعلام تاریخی تطبیق دهد و در این راه اگر بی‌طرف بوده و مجهّز به دیدگاهی علمی باشد، متوّجه یک مشکل عمده در تاریخ هر کدام از این سه خواهران خواهد بود: عدم انجام عملیّات سیستماتیک حفریّات باستانشناسی، گذشته‌ی نه چندان دور هر کدام از این سه خواهران را در هاله‌ی ابهام قرار می‌دهد. از این رو ما تنها به اشاره‌ی روائی کتابهایی مانند تاریخ گزیده که حدود 700 سال از تألیف آن می‌گذرد، در‌می‌یابیم که مثلاً امیری از آل بویه در موقعیّت جغرافیائی‌ بیله‌سوار اقدام به عمران کرده است و یا حفریّات پراکنده و غیر منظّمی در اطراف گرمی نشان داده است که روزگاری پارتها آبادیهایی در اطراف رودهای منشعب از کوهپایه‌های لنگان و آنار داشته اند و نیز همچنین است روایتی افسانه‌ای در باب 12 شهر به تعداد 12 ماه سال شمسی در کنار رود ارس در مورد قدمت پارس‌آباد. روایات قدما که البته گاهی با همان حفریّات باستانشناسی غیر منظّم نیز مورد تأیید قرار می‌گیرد، در دوره‌های بعد دنبال نمی‌شود و این گسست اطّلاعاتی میان گذشته‌های دور و نزدیک در مورد همه‌ی این سه خواهران همچنان ادامه دارد و البته منظور از گذشته‌های دور و نزدیک در اینجا گذشته‌های دورو نزدیک تاریخی است وگرنه هر کسی می‌داند که بیله سوار و گرمی فعلی، قدمتی به مراتب خیلی بیشتر از پاس‌آباد دارند و خود این بیله‌سوار در اواخر قرن 19 تا میانه‌های قرن 20 میلادی دارای آنچنان موقعیّتی بوده است که بتواند رتق و فتق امور عشایر مغان را که از قره‌داغ کلیبر تا دامنه‌ی شرقی سبلان کشیده می‌شد، به عهده داشته باشد(3) همین اطلاع به نسبت اندک، اجازه می‌دهد که فرض کنیم بیله سوار در حدود 100 سال پیش‌دستی قویتر داشته باشد و از طرف دیگر اغلب کتابهایی که در دوره‌ی قاجاریه نوشته شده است، نشان می‌دهد که جلگه یا دشت مغان محل قشلاقی عشایر بوده و شهری قابل توجّه نداشته است. کشف گذشته‌های دور و عطف و ربط اطّلاعات آن با گذشته های نزدیک و میانه کار باستانشناسان و جغرافیدانان مناطق است و در جای خود کاری است شایسته و بایسته. امّا ما با سه خواهران فعلی مغان سرو کار داریم. با گرمی و بیله‌سوار و پارس‌آباد. جهانگردی که در سال 1355 از غرب به جنوب مغان گردش می‌کرد هنگامی که پارس‌آباد را پشت سر گذاشته و به بیله‌سوار و گرمی می‌رسید متوجّه می‌شد که پارس‌آباد روزگار جنینی خود را می‌گذراند در حالیکه گرمی و بیله‌سوار در رقابت تنگاتنگی هستند تا به مرکزیّت شهرستان مغان درآیند که تا آن زمان جزئئ از شهرستان مشگین‌شهر استان آذربایجان شرقی بود نتیجه‌ی این رقابت آن شد که گرمی در سال 1355 به مرکز سیاسی مغان تبدیل شد. گرمی شهرستانی است که مرکز آن در 48 درجه و 6 دقیقه طول شرقی و 39 درجه و 1 دقیقه عرض شمالی قرار داشته و 1725 کیلومتر مربّع مساحت دارد. این مساحت که 9 دهستان، 933 روستا و 3 بخش مرکزی و اونگوت و موران را در خود جای می‌دهد(4) در واقع رشته‌کوههای البرز را به جلگه‌ی مغان متّصل می‌سازد. اقتصاد آن بر دیم‌کاری متّکی بوده و در کنار آن دامداری به شیوه‌ی سنّتی نیز جریان دارد. زنان که روزگاری در کار بافت فرش و مفرش و … بوده‌اند امروز به دلیل غیر اقتصادی بودن این گونه مشاغل و نیز استفاده از کالاهای جایگزین ارزان قیمت، به مردان خود در کارهای زراعت و دامداری کمک می‌کنند و جز به ندرت و از سر تفنّن از عمل بافت بومی خبری نیست، عملی که در چهل پنجاه سال پیش از کت و شلوار مردانه تا اغلب لباسهای زنانه حتّی جوراب او را شامل می‌شد . گرمی فرزند مشترک آبخیزگاههای لنگان و آزنا یعنی موجره چای و زرینه (زرن) از طرفی و چشمه‌ی شاه بلاغی از طرف دیگر می‌باشد.(5) شهری است کوهپایه‌ای و با ویژگی‌های خاص آن. از نظر بافت شهری متراکم و محصور ـ پیرو پستی و بلندی زمین ـ با دسترسی اصلی در امتداد شیب و دسترسی‌های فرعی عمود بر آن به صورت سلسله مراتبی، خانه‌ها پشت به کوه ـ دیوارها در ساخت قدیم ضخیم و قطور ـ قرار گرفتن پشت بام همسایه به مثابه حیاط همسایه ـ استفاده از مصالحی که دارای کیفیّت بیشتر جرم حرارتی برای ذخیره‌ی نور آفتاب باشد.(6) از آنجا که از سالهای پیش امکانات حرارتی و برودتی وسیعاً در جامعه تولید و توزیع میشود طبیعی است که اختصاصات اقلیمی شهرها دستخوش تعدیل و نوعی یکدستی می‌شود و از همین‌جا است که تفاوت ساختار ساختمانهای قدیمی و جدید گرمی خود را نمایان می‌سازد و ساختمانهای جدید را با ساختمانهای پارس‌آباد و بیله سوار یکدست می‌کند. با این حال اقلیم در شکل گیری شهر اثر خاص خود را دارد. گرمی که درست در محل تلاقی کوهپایه‌های لنگان از طرفی و کوهپایه‌های آزنا از طرفی دیگر قرار گرفته است اقلیم کوهپایه‌ای دارد و این اقلیم از آن شهری ساخته است با آب و هوای معتدل و مطبوع و با مردمانی مسرّ و مقاوم و سخت‌کوش که تلاش می‌کنند سختی و خشونت کوه را بشکنند و به جای آن نر‌می رختخواب را قرار دهند. از سختی کوه و رویارویی با سنگ و خشونت آن در بیله سوار خبری نیست. بیله سوار مرکز شهرستان بیله‌سوار مغان است که در 41 درجه و 21 دقیقه و 20 ثانیه طول شرقی و 39 درجه و 22 دقیقه و 45 ثانیه عرض شمالی قرار گرفته و دارای چهار دهستان و 321 آبادی است. بیله سوار شهری است هامونی. فرزند بالها رود. اغلب متّکی بر کشت زراعت دیمی که در یک زاویه حاده محصور با جمهوری آذربایجان قرار دارد. اگر گرمی قرنها در حصار آزنا و لنگان نفس کشیده است، بیله‌سوار در 100 سال گذشته در حصاری ژئوپولتیک قرار داشته است. هنگامی که یک آبادی بنا به هر دلیلی محصور شود مجراهای تنفّسی خود را از دست می‌دهد و یا این مجراها بند می‌آیند. طبیعی است که در چنین وضعیّتی رشد شهر کند شده و یا به تأخیر خواهد افتاد. چون رابطه و برخورد آن با دیگران محدود شده است.(7) محدودیّتی که در قرن اخیر به بیله‌سوار فعلی شکل داده است. بیله‌سوار شهری است در سطح صاف و یکدست دشت مغان، با خانه‌ها و حیاطهای وسیع که در ساخت جدید آن جزء وفور زمین و تراکم کمتر ویژگی خاصی به چشم نمی‌خورد و در ساخت قدیمی ـ که قاعدتاً مصالح ساختمان‌سازی باید بومی باشد تا مقرون به صرفه شود ـ از آجر خام و بامهای شیروانی آهنی و سفالی استفاده شده است. این پدیده به سرعت رو به نابودی است زیرا از طرفی آجر خام عمر چندانی ندارد و از طرف دیگر جاده‌ی مواصلاتی و وسایل حمل و نقل، مصالح بهتری را در اختیار مردم قرار می‌دهد و شهر را به سرعت دگرگون کرده با سایر شهرها هم‌نما می‌سازد. پیوندهای نزدیک خانوادگی و انگاره بزرگی خویشتن و اعتماد به نفس فراوان از مشخّصات رفتاری و ذهنی شهرهایی است که در محاصره‌ی جغرافیای خود و یا در محاصره‌ی ژئوپولتیکی قرار دارند و مهاجرت در آن شهرها به قدری نیست که در ارکان عرف بومی خلل به وجود آورد. با این حال راههای مواصلاتی تنها در پوسته‌ی شهر اثر نمی‌گذارد بلکه در درازمدت بر هسته‌ی آن نیز اثر می‌نهد و چنین است که سه خواهران مغان هر یک به نوعی بالیدند تا آنکه در سال 1368 اتّحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و بیله‌سوار و گرمی فضای تنفّسی جدید پیدا کردند، یعنی مرزها بازشد و گمرک بیله سوار افتتاح شد. گمرکی که در سال 1373 بین‌المللی اعلام شد. بازگشایی مرزها شوک بزرگی است که گرمی و بیله‌سوار را از رخوت قرنها بیرون آورد و به جنب و جوش واداشت جنب و جوشی که به نوعی خیزش تجاری تبدیل شد و اندک ـ اندک می‌رود که گرمی و بیله‌سوار را به مراکز عمده‌ی تجاری کالاهای ساخت کشورهای دور و نزدیک و همچنین شرق و غرب تبدیل کند و البته تأثیر خود را بر بافت عینی و ذهنی شهر نیز می‌گذارد که در جای خود قابل بحث است. واقعیّت آن است که بازگشایی مرزها یکی از مهمّترین وقایع نیم‌قرن اخیر مغان است. شوکی که به دلیل همین واقعه بر گرمی و بیله‌سوار وارد آمد در پارس‌آباد خیلی اثرگذار نبود چون سرتاسر زندگی این شهر ناشی از شوکهایی است که از داخل کشور بر آن وارد می‌شود. پارس‌آباد که در طول جغرافیایی 38 و عرض شمالی 39 درجه قرار دارد از فروریزی شهرهای افسانه‌ای دوازده‌گانه تا حضور شرکت شیار (1330) محل قشلاقی دامداران بوده است که البته به دلیل وابستگی زمینی به آسمان یعنی انتظار باران، استفاده‌ی اقتصادی غیر دامداری از عرصه‌ی آن نمی‌شده است و همین مسأله جایگاه مناسبی برای حیات وحش ایجاد می‌کرده که اشتهار آهوی مغان از همین زاویه‌ی دید قابل بحث است. پارس آباد با دو بخش و پنج دهستان و حدود 300 روستا فرزند رود ارس است به محض اینکه در سال 1337 سدّ میل مغان به مرحله‌ی بهره‌برداری رسید و مقداری از زمین‌ها به زیر کشت آبی رفت، نوع دیگری از زندگی کشاورزی در دیدرس مردم قرار گرفت، شهر شکل گرفت و رشد دامن‌گستر خود را شروع کرد. رشد این شهر محصول چرخه‌ی موجواره و به هم‌پیوسته‌ی کار و زمین سرمایه همراه با نیروهای متخصص و ابزارهای پیبشرفته‌ی کشاورزی و صنعتی است پارس‌آباد از نمونه‌های برجسته‌ی یک شهر نوبنیاد است که به سرعت مهاجر می‌پذیرد و بزرگ می‌شود. و اگر بخواهیم پارس‌آباد و گرمی و بیله سوار را باهم مقایسه کنیم(8) همین مسأله مهاجرپذیر بودن، یکی از مهمّترین مشخّصه‌های پارس‌آباد خواهد بود. مهاجرت، یکدستی فرهنگی شهر را به هم می‌زند. اگر در پارس‌آباد نمی‌توان کسی را پیدا کرد که بومی باشد، در گرمی و بیله‌سوار به ندرت می‌توان کسی را پیدا کرد که غیر بومی است و افراد تا چند پشت همدیگر را می‌شناسند. از طرف دیگر در گرمی و بیله‌سوار، به دلیل نوع تأمین معاش (زراعت دیم) نیروی کار برعکس پارس‌آباد از خارج به شهر می‌آید واین طبیعی است چون این شهرها در وجه غالب فاقد صنایع بزرگ و زراعت آبی است که طبعاً کارطلبی دارند. جاهای دیدنی دریاچه شهرک بررسی علمی و کارشناسی استعداد و توانمندی دریاچه شهرک و تبدیل آن به گردشگاه دوستداران طبیعت از حیطه تخصص نگارنده خارج است ، اما آرزوی داشتن طبیعت سرسبز و تفرج گاهی زیبا در کنار این دریاچه چیزی است که برای هر دوستدار طبیعت خوشایند و اجتناب ناپذیر است. به همین منظور دریاچه شهرک را از چند نقطه نظر مورد بررسی قرار می دهیم .آب ، خاک ، فرم و قرار گیری تپه ماهورها و ساحل مساعد برای استراحت گردشگران و اقتصادی بودن طرح هایی از این قبیل از جمله آنهاست. یک کارشناس زمین شناسی در بررسی استعداد خاک حوالی دریاچه شهرک و منطقه مغان می نویسد : " رسوبات منطقه مغان تا روستای فتحعلی قشلاق از نوع رسوبات آبرفتی جوان کواترنری می باشد و افق A خاک دارای هوموس فراوان که این ویژه گی همراه با آب و هوای گرم و معتدل منطقه مساعد ترین مناطق برای کشاورزی می باشد، خصوصا در اطراف دریاچه همچنانکه هم اکنون پمپ گذاری شده و در منطقه آجی اشمه کشاورزی انجام می گیرد و همچنین برای کاشتن درختان و ایجاد فضای سبز و جنگل مصنوعی بهترین منطقه می باشد." در صورتی که از یک طراح گرافیست و کارشناس فضای سبز بخواهیم با همکاری همدیگر دریاچه شهرک را بر اساس استانداردهای موجود فضای سبز و تفرجگاه طراحی کنند ، خواهیم دید که چه فضای مناسب و تفرجگاه بزرگی نصیب گردشگران و مردم پارس آبادو روستاهای اطراف خواهد شد. در همین حال ما شاهد درآمد زایی و اقتصادی بودن این طرح و اشتغال زایی آن نیز خواهیم بود. همین نویسنده به مقایسه رسوبات منطقه اردبیل با مشابه ان در شهرک مغان پرداخته و می نویسد : " اما رسوبات منطقه اردبیل قدیمتر و خاک از سنگهای آتشفشانی کوه سبلان پوشیده شده که چون آب و هوا سرد می باشدفقط برای بعضی از محصولات کشاورزی مساعد بوده و حتی منابع آب زیرزمینی را اگر در نظر بگیریم چون ارتفاع منطقه از سطح تراز دریا بالاست سطح ایستایی آبهای زیرزمینی در عمق بیشتری قرار دارند. بعنوان مثال اگر دو سنگ آذرین درونی گرانیت و بیرونی بازالت را در نظر بگیریم ، گرانیت فقط در شرایط مساعد خاک هایی از نوع ماسه و سلت را که اغلب از لحاظ کلسیم فقیر و بالنسبه عمیق است بوجود می آورد و بازالت هم در محلهایی که زمین شیب کمی داشته باشد، خاکهای چسبنده که مخلوط با سنگ است بوجود می آورد، ولی از لحاظ باز قوی می باشدایجاد می گردد ، یعنی در واقع برای کشاورزی آنچنان مساعد نیستند در حالیکه در سنگهای رسوبی که مرغوبیت خاک آنها بستگی به خاصیت و طبیعت ماده سیمانی ذرات تشکیل دهنده سنگ دارد که اگر ماده چسبنده رسی و کربناتی باشد خاک مرغوب و اگر از نوع سلیسی باشد نامرغوب است و در منطقه مغان هم شرط اول (رسی و کربناتی ) حاکم است و خاک هم مساعد می باشد." علیرغم آنچه گذشت اکنون با الهام از تکنولوژی نوین کشاورزی و فضای سبز، ما شاهد گسترش فضای سبز و پیشرفت در زمینه کشاورزی در منطقه اردبیل هستیم. بنابراین اگر اراده کنیم و ابزار لازم را داشته باشیم می توانیم فضاهای لازم را برای آسایش و زیبایی محیط زیست بوجود آوریم. وسعت آب در دریاچه شهرک برای لذت بردن گردشگران ، قایقرانی ، ماهیگیری و مسائلی از این دست بسیار مناسب است. کاشت درختان متنوع ، ایجاد تپه های سبز کوچک بر اساس استاندارد های فضای سبز ، کاشت چمن و نظم بخشیدن به فضاهای خالی برای استراحت مردم ، ایجاد غرفه هایی برای ارایه مایحتاج گردشگران ، چرخ فلک و ایجاد مجسمه هایی از انواع مختلف ، در این مکان چهره بسیار مطلوبی ایجاد خواهد کرد. امروزه تقریبا هر روز خانواده ها برای گردش و سیاحت و زدودن زنگارهای زندگی شهرنشینی دل به دریاچه شهرک می سپارند و اوقات فراغت خود را در ان منطقه می گذرانند. چنین بنظر میرسد که در روزهایی مانند روز سیزده بدر این مکان به پر رفت و آمدترین مکان برای پذیرش دوستداران طبیعت تبدیل می شود. سازندگان دریاچه در سالهای دور اگر چه هدفشان تنها بعد آبرسانی این دریاچه مد نظر بوده اما اگر امروز همین آبرسانی و ذخیره آن بخوبی انجام می گیرد بی تردید پرداختن به فضای اطراف این شهرک نیز از طرح های تکمیلی این پروژه بشمار خواهد رفت. با الهام از نمونه های مشابه آن در شهرهای بزرگ منجمله دریاچه شورابیل اردبیل ، می توان در این منطقه هم به داشتن فضای مناسب برای استراحت گردشگران و محل جذب توریست با احداث هتل های چند ستاره و مهمانپذیرهای متنوع امیدوار بود و اقدام کرد رودخانه ارس : ارس نام رودخانه‌ای نسبتاً پرآب و خروشان است که در فاصله 2 کیلومتری جلفا پس از گذشت از بستر تنگ کوهستانی که در کوههای نزدیک جلفا ایجاد نموده است وارد جلفا می شود. رودخانه ارس که از کشور ترکیه سرچشمه مى گیرد، حدود۴۵۰ کیلومتر از مرز آبى جمهورى اسلامى ایران با کشورهاى آذربایجان و ارمنستان را تشکیل مى دهد. تاریخ و پیدایش نام رود ارس : شهرهای مدفون شده در دامنه کوههای آرارات بزرگ ( الحارث ) و آرارات کوچک (الحویرث ) که در حال حاضر در کشور ترکیه قرار دارند و دامنه آنها مربوط به خاک ایران است را به اصحاب رس نسبت می دهند و نام رود ارس نیز که سرچشمه آن از قسمتهایی از این دو کوه است از همان رس گرفته شده است. ناگفته نماند که رس در لغت به معنی چاه و هر چیز کنده شده است. نام محلی این رود به ارمنی آراکس و به ترکی آراز است. نام اَرَس ریشه پارسی دارد و به معنای زلال و بی غل و غش است. رودخانه ارس در سال ۱۸۱۳ میلادی در پی عهدنامه گلستان به عنوان مرز ایران و روسیه برگزیده شد و تمامی مناطق شمال این رود از ایران جدا و به خاک روسیه افزوده شد. سرچشمه ها ، موقعیت و مشخصات رودخانه ارس : حوضه آبریز ارس جلگه پستی در نیمه شمالی استان‌های آ. شرقی و غربی و اردبیل است و آب و هوای معتدلی نسبت به نیمه جنوبی این استانها دارد بارش فراوان در این منطقه علاوه بر کمک به اعتدال آب و هوا باعث ایجاد رودخانه‌های متعدد با دبی (حجم آب در واحد زمان /Sec M3 ( زیاد شده است. برخی از این رودها سرشاخه‌های متعددی در کشورهای همجوار (ترکیه- آذربایجان- ارمنستان) دارند و در نهایت به دریای خزر راه می‌یابند. سرچشمه آن از کوههای مین گول داغ (هزار برکه) ترکیه واقع در جنوب شهر ارزروم است ، محل مذکور که در مرکز تجمع آبهای این کوهها وتشکیل ارس بوده ، بیش از 800 متراز سطح دریا ارتفاع ندارد. طول رود از سرچشمه تا مصب قریب 1072 کیلومتر است که پس از سرازیر شدن از سرچشمه در نقطه ای به اسم « دوالو » وارد خاک ایران شده و از همین محل تا نقطه « قره دونی » که آخرین حد فاصل خاک ایران و ارس می باشد ، در شمال غربی ایران جریان دارد. رودخانه ارس پس از عبور از « قره دونی » وارد خاک قره باغ می شود و با طی مسیر در جمهوری آذربایجان به رودخانه « کورا » می پیوندندد و به دریای خزر می ریزد. شعباتی که از خاک قفقازیه وارد رود ارس می شود عبارتند از : آرپاچای-رود نخجوان-رود کر. همچنین شعباتی که از خاک ایران وارد رود ارس می شود عبارتنداز: رود زنگماراز ماکو- رود آغ چای و قطور چای از خوی- رود زیلبیر از مرند - رود کوک گنبد از قره داغ - دره رود مغان. عرض رودخانه ارس در جلفا گاهی تا 200متر و ارتفاع وعمق بستر آن به 2 تا 3 متر می رسد. عریضترین نقطه رودخانه در نزدیکی شهر جلفا میباشد که بیش از 200 متر عرض و بیش از 4 متر عمق دارد که می توان سومین رودخانه ایران از لحاظ قدرت آب تلقی کرد. بستر رودخانه ارس دارای شیب زیادی بوده که آب با سرعت درآن جریان دارد و مثل رودهای دیگر نمی توان بر روی آن قایقرانی کرد ولی اگر قایق موتور دار باشد می توان از آن استفاده نمود. در نزدیکی پاسگاه سیه رود که میان جلفا و خدا آفرین قرار گرفته درطی سالهای طولانی بستر خود را در دره یک کوهستان صخره ای ، بقدری پائین برده که بشکل یک دیواره کاملا عمودی با ژرفای خیلی زیاد درآمده بطوریکه این بستر بصورت یک پرتگاه خیلی خطرناک می باشد و مجرای ژرف ارس در این ناحیه به اسم (جاموش بغان بندی) که به فارسی یعنی بندی که گاومییش را خفه می کند نامیده می شود که دارای چشم انداز بسیار زیبایی می باشد.

منابع :

وب سایت شهرداری پارس آباد

دانشنامه آزاد ویکی پدیا

بانک اطلاعات کافی نت دانشجو – شهرستان پارس آباد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد